دكتر فيروزابادي عزيز يكي از خصوصيات بارزشون اين است كه اگر يك چيزي را براي خودشان خوب ميديدند به ديگران هم توصيه ميكردند، يكي از اين توصيهها ورزش بود البته هر كار كردند نوروز را نتوانستند به راه ورزش بكشند. حبيب و من سالهاي متمادي به تشويق حبيب ميدويديم و بسياري از پنجشنبه ها با مهدي خان رشيدي و دكتر امين لاري بيوشيميست و دكتر همايون صفويان چشم پزشك صبح خيلي زود هوا تاريك ميرفتيم معمولا چشمه چنار و گاهي هم كوه برفي و يكبار هم برمه فيروز. از آنجايي كه شكموترين عضو من بودم معمولا صبحانه با من بود و تعداد زيادي تخم مرغ نيمرو با كره يا روغن حيًواني. خيلي ميچسبيد گاهي هم دل و جگر. وسايل گرمايش از جمله يك پيكنيك گازي و زغال و نفت هم جزو وسايل من بود. يك صبح سرد رمستاني همايون يا مهدي قرار شده بود حليم سفارشي بياورند وهمه خوشحال بوديم از اين صبحانه جديد و با شادي بيشتري بالا ميرفتيم و هر از گاهي هم يادي از حليم ميكرديم. بالا كه رسيديم قابلمه يخ زده حليم را از كوله در آوردند و كفتند ناصر زود آتش را روشن کن. من هم شوكه شدم چون به حساب اينكه صبحانه با هر كي است وسايل هم با خودشه كوله ام را سبك كرده بودم. تو اون سرما با يك قابلمه يخ زده حليم بدون وسايل گرمايش. حال همگی حسابي گرفته شد از جمله خودم كه خيلي در طول مسير به حليم داغ و نان سنگك فكر كرده بودم. چايي هايمان را خورديم و گرسنه برگشتيم ديگه چه چيزهايي كه در طول راه بمن گفته شد باشد براي خودم.